چگونه و چرا باید جرات مندانه رفتار کرد؟
رفتار جرأتمندانه چیست و در صورتیکه فرد این رفتار را نیاموزد چه مشکلاتی برای فرد ایجاد میکند؟ و اگر این رفتار را بیاموزد چه سود یا منفعتی برای او خواهد داشت؟
به عنوان مثال دوست شما تلفن می زند و از شما می خواهد ماشینتان را برای فردا به او قرض دهید در حالیکه شما به همسرتان قول داده اید او را با ماشین به مسافرت بیرون از شهر ببرید، چگونه رفتار می کنید؟
رفتار جرات مندانه در واقع به شما این امکان را می دهد بدون ناراحت کردن دیگران و سرزنش کردن خود مناسب ترین رفتار را در مقابل درخواست دیگران انجام دهید، و در حالیکه حقوق خود را در نظر می گیرید به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب افکار و احساسات خود را بیان کنید.
برای انجام رفتار جرات مندانه باید رفتار خود را طی سه مرحله انجام دهید:
مرحله اول – پیش از اعلام موضع: ابتدا از موضع خود مطمئن شوید، یعنی مشخص کنید که میخواهید بگویید بله یا خیر. اگر مطمئن نیستید، بگویی که برای پاسخ دادن باید کمی فکر کنید.
مرحله دوم – اعلام موضع با جمله سه بخشی:
الف- بخش همدلانه یا بازخورد مثبت: این بخش که با کلمه «من» شروع میشود فضا را دوستانه میکند و از پرخاشگرانه بودن جملهتان جلوگیری میکند. همچنین طرف مقابل معمولاً میفهمدکه شما علت درخواست و مشکل او را درک کردهاید.
مثال: من میدونم که تو ماشین من رو لازم داری و شرایط تو را درک می کنم.
ب- بخش استدلالی: در این بخش دلیل یا دلایل تصمیم خودمان را اعلام میکنیم. این دلایل باید تا حد ممکن کوتاه، واضح و روشن باشند. یادتان باشد آوردن دلیل اضافی به ضرر خودتان تمام میشود.
مثال: تصمیم گرفتهام ماشین خود را به کسی قرض ندهم / یا / چون به همسرم قول داده ام آخر هفته او را مسافرت بیرون از شهر ببرم خودم به ماشین احتیاج دارم.
ج- بخش قاطع اعلام تصمیم: خیلیها به این بخش نمیرسند. در این بخش ما تصمیممان را بدون تعارف اعلام میکنیم:
مثال:برایم مقدور نیست ماشین را به شما امانت بدهم و ماشینم رانمی دهم.
مرحله سوم – اعلام موضع در شرایط خاص: اگر طرف مقابل، خیلی سمج بود میتوانید از تکنیکهای زیر استفاده کنید.
– سی دی خشدار
– قاطعیت پیشرونده
– خلع سلاح
– خود را به خنگی زدن
– عوض کردن موضوع صحبت
- سی دی خش دار: در این تکنیک که به آن «صفحه خط افتاده» هم میگویند ما دقیقاً مثل یک سیدی آسیب دیده مرتب یک جمله را بیکم و زیاد تکرار میکنیم. شما یک سیدی خشدار هستید که هیچ استدلالی را نمیشنوید. زبان بدن شما باید قاطعانه و بدون تغییر باشد.
- قاطعیت پیشرونده: شما میتوانید از یک جمله سه بخشی محترمانه شروع کنید و در صورت ادامه، مرتب زبان بدن و لحن و محتوای جملهتان را قاطعانهتر کنید و اگر جواب نداد محیط را ترک کنید. این تکنیک برای ایستادگی در مقابل دعوت به سیگار و مواد مخدر توصیه میشود.
- خلع سلاح:همانطور که گفتیم افراد پرخاشگر با برچسب زدن و جریحهدار کردن احساساتتان میخواهند به هدفشان برسند. شما بعد از به کار بردن جمله سه بخشی در مقابل این افراد معمولاً میشنوید: «خیلی خودخواهی».
بهترین راه در مقابل این افراد این است که بگویید (اگه این کار خودخواهی محسوب میشه، آره من خود خواهم) و او سلاحش را از دست داده است. البته یادتان باشد حتماً مطمئن شوید طرف میخواهد سوء استفاده کند.
- عوض کردن موضوع صحبت: وقتی شما با چندبار گفتن جمله سه بخشی نتیجه نگرفتید موضوع صحبت را عوض کنید.
برای اینکه بتوانید رفتار قاطعانه تر و جرات ورزانه تری داشته باشید می توانید رفتارهای زیر را انجام دهید:
- به چهره طرف مقابل نگاه کنید.
- ارتباط چشمی داشته باشید.
- در عین حال که خوشرو هستید ولی حالات چهرهای جدی داشته باشید.
- آرام ولی محکم صحبت کنید.
- عبارات خود را با “من” شروع کنید.
نکته : توجه داشته باشید که رفتار قاطعانه و جرات مندانه معادل با پرخاشگری نیست، پرخاشگری رفتاری است که به قصد صدمه روحی یا جسمی به طرف مقابل انجام می شود، معمولا به شیوه خصمانه است و با توهین و تحقیر طرف مقابل بدون در نظر گرفتن حقوق دیگران انجام می شود اما رفتار جرات مندانه رفتاری است که با احترام اجتماعی همراه است و ضمن رعایت حقوق دیگران سعی می شود خواسته های خود را مطرح کرده و مانع تجاوز دیگران به حریم شخصی فرد می شود و فرد در عین رعایت احترام، به خواسته طرف مقابل تن نمی دهد.
باورهایی نادرست درباره ازدواج
یکی از دلایل افزایش میزانِ طلاق و نارضایتمندیهای زناشویی، داشتن انتظارات بیش از حد و غیرواقعبینانه از ازدواج است که هر یک از زوجها آشکار یا پنهان به زندگی مشترکشان وارد میکنند. بیشتر اوقات علیرغم شکایتهای خاصی که زوجها ممکن است با خود به جلسات مشاوره بیاورند، اصل مشکلشان این است که فکر میکنند ازدواجشان امیدها و انتظاراتشان را برآورده نمیسازد. غافل از اینکه گاهی این انتظارات غیرواقعبینانه و نادرست هستند. بنابراین برای دستیابی به ازدواج موفق و تشخیص درستی و نادرستی انتظاراتمان باید باورهایمان را مرور کنیم.
به نظر شما کدامیک از باورهای زیر درست و کدامیک نادرست اند؟
- ازدواج مهمترین نشانۀ موفقیت است.
- ازدواج موفق به شانس بستگی دارد.
- همسران خوب باید مایۀ خوشحالی یکدیگر باشند.
- عشق رمانتیک ضامن ازدواج موفق است.
- همسران متفاوت برای هم جذاب و مکمل یکدیگرند.
- وظیفه همسران این است که یکدیگر را به فردی بهتر تبدیل کنند.
- برای حفظ ازدواج باید مدام تلاش کرد.
باورهای پیشگفته، باورهایی شایع و نادرست هستند که تصورات افراد از ازدواج و ملاکهای انتخاب همسر را تحت تأثیر قرار میدهند. بااینکه مستندات علمی از این باورها حمایت نمیکنند، بعضی افراد بیچونوچرا آنها را پذیرفته اند.
در ادامه، دلایل نادرست بودن هر یک از این باورها را توضیح میدهیم.
1- ازدواج مهمترین نشانۀ موفقیت است
افرادی که این باور را دارند، معتقدند ازدواج همهچیز است و حتماً باید این اتفاق را در زندگی تجربه کنند. فکر میکنند ازدواج موقعیتی استثنایی و نشانه ارزشمند بودن است که کسی آنها را انتخاب کرده. وقتی کسی ازدواج را امری لازم برای زندگی بداند، دچار اضطرابهای دائم میشود. حتی ممکن است به قیمت چشمپوشی از برخی معیارهای مهم، تن به ازدواج دهد یا تبدیل به فردی وابسته شود که به هر زحمتی درصدد است تا رابطه ای یکطرفه را به ازدواج منتهی کند. چقدر افرادی را دیده اید که با ازدواجهای نادرست، افسرده و پریشان شده اند؟ چقدر زنانی را دیده اید که به سبب ازدواج از اهداف خود دست کشیده و بعد از ازدواج و بچه داری دچار احساس پوچی شده اند؟ درواقع عملکرد مطلوب شما در هر زمینه ای از زندگی مثل اشتغال، تحصیلات یا ازدواج موفقیت محسوب میشود. بنابراین فراموش نکنیم که ازدواج خوب تنها یکی از نشانه های موفقیت است.
2- ازدواج موفق به شانس بستگی دارد
شکلهای دیگر این باور را میتوانید در این جملات ببینید: “ازدواج هندوانه دربسته است” یا “ازدواج قسمت است”. درگذشته که آزادي چندانی براي انتخاب همسر وجود نداشت و فرايند شناخت به سطح کلي و خانوادگي محدود مي شد، شايد اين جملات پذيرفتنی تر بود، اما آیا در جامعه امروزي نیز چنین است؟ آنهم درحالیکه نتایج صدها پژوهش نشان داده است که بر اساس عواملی در ابتدای رابطه، میتوان تا حد زیادی احتمال موفقیت و شکست در ازدواج را پیشبینی کرد. شاید برای برخی افراد پذیرش این باور نادرست راحتتر از قبول مسئولیت انتخابهایشان باشد. حالآنکه میتوان با کسب مهارت و آمادگیهای لازم و بهره گیری از آموزشها و مشاوره های پیش از ازدواج، پایه های ازدواجی موفق را بنا نهاد. بپذیریم که ازدواج موفق ساختنی است نه شانسی.
3- همسران خوب باید مایۀ خوشحالی یکدیگر باشند
اگر اين باور را دارید، بدانید که در را به روی افسردگی بازکردهاید. فردی که خوشحالی اش را در دستان دیگری میبیند، منفعل میشود و همواره انتظار میکشد که حال خوب مانند تکهای کیک در بشقاب تقدیمش شود. توانایی خوشحال کردن بار سنگینی است که بیشتر افراد روی دوش خود و دیگران میگذارند و آن را بهعنوان معیار تعیین ارزش خود یا دیگری به کار می برند. نتیجه اش این میشود که اگر نتوانم خوشحالش کنم بی ارزشم و اگر نتواند خوشحالم کند بی ارزش است. درحالیکه درواقع، شاد زیستنِ هر فرد تا حد زیادی بر عهدۀ خودش و وابسته به اعمال و طرز تفکرش است و نقش همسران کمک کردن به یکدیگر برای رسیدن به این هدف خواهد بود. یادتان باشد فردی که در دوران مجردی خوشحال نیست، در دوران تأهل هم خوشحال نخواهد بود.
4- عشق رمانتیک ضامن ازدواج موفق است
در دل این باور، باور نادرست دیگری قرار دارد که عشق رمانتیک قرار است با همان شور و نشاط اولیه تا سالیان سال پس از ازدواج تداوم یابد. به همین سبب است که برخی افراد روی قدرت عشق بیش از اندازه حساب میکنند و عوامل مهمی چون تفاوتهای ظاهری، ارزشی، خانوادگی، فرهنگی و شخصیتی را نادیده میگیرند. حالآنکه پس از ازدواج بهطور طبیعی کمکم هیجانات ابتدایی جای خود را به روال عادی زندگی و احساس صمیمیت می سپارند و درست در همین نقطه، افرادی که عشقشان را با واقعبینی، انتخاب درست و کسب مهارتهای زندگی همراه نکردهاند، با تفاوتهای اساسی يکديگر، دچار تعارض ميشوند و میزان عشق یا درستی ازدواجشان را زیر سؤال میبرند. متأسفانه اغلب فیلمها، داستانها و ترانه های جذاب عاشقانه، شکل آرمانی عشق و کافی بودن آن را برای خوشبختی زوجها به تصویر میکشند. حالآنکه باید پذیرفت ازدواج یک میان پرده عاشقانه نیست! عشق محرک خوبی برای ازدواج است، اما برای حفظ و ادامه زندگی کافی نیست.
5- همسران متفاوت برای هم جذاب و مکمل یکدیگرند
ممکن است فردی درونگرا از مشاهده نحوه ارتباط برقرار کردن فردی برونگرا لذت ببرد و جذب او شود، اما این جذابیت در رابطه چقدر دوام میآورد؟ اگرچه این تفاوتها در روابط دوستانه ای که افراد زمان کمی را باهم می گذرانند، ممکن است جالبتوجه و سرگرم کننده باشد، اما همین تفاوتها در ازدواج، علیرغم جذابیت اولیه شان، ممکن است موجب بسیاری از کشمکشها، سو تفاهمها و تنشها شوند. در پژوهشها ثابتشده است که داشتن شباهت در امور بنیادین و تفاوت داشتن در امور جزئی میتواند از عوامل مهم ازدواج شاد باشد؛ زیرا از یکسو، شباهتهای اساسی موجب ارتقای کیفیتِ اوقات باهم بودنِ زوجها میشود و از سوی دیگر، تفاوتهای جزئی در زندگی به تنوع و تجربیات جدید منجر میشود. پس اگر جذب تفاوتهای همدیگر شده اید، پنج یا ده سال آینده را در کنار آن شخص تصور کنید تا دورنمای عینی تری از رابطه تان به دست آورید.
6- وظیفه همسران این است که یکدیگر را به فردی بهتر تبدیل کنند
صاحبان اين باور معتقدند که “بعد از ازدواج همهچیز بهتر میشود!”. گاهی اوقات افراد از سر وابستگی حاضر نیستند از انتخاب نامناسب خود دستبردارند و با این تفکر که بعد از ازدواج همسر خود را تغییر خواهند داد، ازدواج میکنند. گاهی هم افراد در توهم نجات دیگری به سر میبرند و از روی دلسوزی و برای بهتر کردنِ وضع طرف مقابل، تن به ازدواج میدهند. اغلب چنین ازدواجهایی با شکست مواجه میشوند. زیرا در بیشتر اوقات، شرایطی که قبل از ازدواج بد است، بعد از ازدواج بدتر میشود. نباید به فردی که کم حوصله، خودخواه، یا بی علاقه به رابطه جنسی است و قول میدهد که بعد از ازدواج همهچیز بهتر میشود، اطمینان کرد. باید بر اساس آنچه فرد در حال حاضر هست، تصمیم گیری کنید نه بر اساس قولها. درست است که در ازدواج موفق سعی برافزایش رفتارهای مثبت و اصلاح جنبه های منفی است؛ اما این تغییرات از نوع ملایم و جزئی و در راستای سازگاری زوجین است نه از نوع تغییرات اساسی و بنیادی.
7- برای حفظ ازدواج باید مدام تلاش کرد
به نظرتان اگر ماشین شما هرروز ایرادی داشته باشد و قبل از سرکار رفتن، اول به تعمیرگاه یا هل دادن نیاز پیدا کند، ماشین خوبی است؟ مسلماً جواب منفی است. ماشین ازدواج هم همینطور است. اگر هرروز باید برای حفظ، نگهداری و حل مشکلات آن تلاش کنید، ولو اینکه با همسرتان به توافق هم برسید، در طولانی مدت فرسایشی خواهد شد. مسئله اساسی تقدم تفاهم بر توافق است؛ یعنی سعی کنید فردی را انتخاب کنید که از همان ابتدا با او سازگاری و تفاهم بسیار دارید، بهنحویکه ارزشها، آرزوها، جهت گیریها، علایق و سلایقتان به هم نزدیک باشد. نه اینکه دائم برای هر موضوع کوچک و بزرگی ناگزیر باشید سر میز مذاکره بنشینید یا وارد مشاجره شوید؛ چون در این صورت زندگی زناشویی به مشارکتی دشوار بدل خواهد شد.
چنانکه ملاحظه شد، در اینجا هفت باور نادرست درباره ازدواج را بررسی کردیم. بااینحال، هنوز باورهای نادرست دیگری وجود دارد که میتوانید با مراجعه به کتاب ” 23 باور مخرب در ازدواج “ و همچنین با شرکت در دورههای آموزش و مشاوره پیش از ازدواج به آنها پی ببرید. مهم است که همه ما قبل از ازدواج، انتظارات و پیشفرضهای نادرست خود را شناسایی و اصلاح کنیم. زيرا اصلاح اين باورها باعث شکلگيري انتظارات واقعبينانه از ازدواج، انتخاب درست همسر و درنهایت افزايش سازگاري هرچه بيشتر زوجها خواهد شد.
دکتر پگاه گودرزی ( درمانگر و مشاور مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و تحکیم خانواده حس زندگی)
شما میتوانید سؤالات و نیازهای آموزشی خود را در این زمینه از طریق آدرس ایمیل hesezendegi0@gmail.com با ما در میان گذارید و همچنین برای دریافت مشاوره درخصوص مشاوره ازدواج با کلینیک تخصصی ازدواج و خانواده حس زندگی تماس حاصل فرمایید.
بخشایشگری
قسمت اول
بخشایشگری یک پدیده پیچیده اخلاقی، روان شناختی و مفهومی است و گاهی اوقات ممکن است از سوی عوام به عنوان یک نوع مقابله منفعلانه تعبیر شود و سوء تعبیر هایی در این زمینه مشاهده شود. البته امروزه بخشایشگری جایگاه والایی در روان شناسی مثبت گرا دارد و از آن بعنوان یک فضیلیت یاد می شود که موجب ارتقاء شاخص های سلامت در افراد می شود.
بین بخشایشگر بودن با چشم پوشی، مصالحه و فراموش کردن تفاوت وجود دارد. در مصالحه افراد سعی می کنند روابط را براساس اعتماد دوطرفه ادامه دهند اما در بخشایشگری یک تصمیم یک طرفه از سوی فرد رنجیده شده گرفته می شود که برای ترک رنجش خاطر و نیز انجام رفتاری قابل قبول و مورد پسند انجام می شود. بخشایشگری به معنای فراموش کردن نیست بلکه به معنای کنار گذاشتن تفکر انتقام جویانه و کم کردن خشم درونی است.
توافق زیادی در مورد معنای بخشایشگری وجود ندارد؛ از پیش از یونان قدیم در کل کتاب های مقدس عبری و مسیحی تا به امروز بخشایشگری به عنوان پاسخ شخصی به آسیبها یا عمل خطا و یا به عنوان شرایطی که شخص بهدنبال بخشش یا امیدوار به بخشیدن شخص خطاکار است در نظر گرفته شده است (هوگس[1]، 2010). با این حال اگر چه هیچ تعریف واحد و استاندارد جهانی از بخشایشگری وجود ندارد اما چندین تعریف عملی مشخص از بخشایشگری ارایه شده است. این تعاریف ارایه شده از نظریهپردازان و پژوهشگران در حوزه بخشایشگری نشانگر ابعاد و ماهیت پیچیده این متغیر مهم در سال های اخیر است.
مکلاف،ورثینگتونوراچال (1997)”بخشایشگری بینفردی[2]” را مجموعهای از تغییرات انگیزشی میدانند که براساس آن شخص رنجیدهخاطربرای رفتارهای تلافیجویانه و نگه داشتن بیزاری کمتر برانگیخته شده و بیشتر برای رفتارهای مصالحه و حسننیت نسبت به فرد خاطی علیرغم اقدام آسیبزای وی برانگیخته میشود.
فینچام، بیچ و داویلا[3] (2004) بخشایشگری را هم در ابعاد منفی و هم در ابعاد مثبت مفهومسازی کردهاند؛ ابعاد منفی مرتبط است با غالب شدن رنجش[4]، خشم، اجتناب، احساسها و رفتارهای تلافیجویانه نسبت به خاطی، غالب شدن دلخوری و ناخشنودی[5] و بعد مثبت بخشایشگری شامل، حالت انگیزشی خیرخواهانه نسبت به فرد خاطی که باعث نزدیکتر شدن افراد نسبت بههمدیگر میشود.
انرایت و گروه مطالعه رشد انسان[6] (1991) بخشایشگری را بهعنوان رهایی عمدی از رنج ناشی از بیعدالتی قابلملاحظه فرد خاطی و پاسخ خیرخواهانه[7] به وی دانستهاند؛ اگرچه فرد خاطی مستحق بخشیده شدن نباشد؛ در این دیدگاه، بخشایشگری اقدام و انتخابی آزادانه از سوی شخص رنجیدهخاطر است.
تامپسون و اشنایدر[8] (2003) بخشایشگری را تحت عنوان” ایجاد ادراکی جدید از عمل خطا و فرد خطاکار، طوریکه وقایع منفی به هیجانات مثبت یا حالت عادی تبدیل شود” تعریف کردهاند.
بخشایشگری بهعنوان رفتاری که مانع از پاسخهای تلافیجویانه شده و منجر به پاسخهای مسالمتآمیز[9]، رفتارهای سودمند[10]، عاطفی و شناختی میشود توصیف شده است (زمیستر و رومرو[11]، 2002). رفتار، عاطفه و شناخت پاسخهای چندوجهی بخشایشگری هستند؛ برای نمونه، شخص ممکن است دلایل مرتکب شدن خطا از سوی فرد خاطی را تشخیص دهد (شناختی) با فرد خاطی همدردی کند (عاطفی) و برای حل مسئله تا حد امکان اقدام کند (رفتاری).
بخشایشگری بهعنوان “تمایل پایدار برای فرایند بخشودن” تعریف شده است (رابرت[12]، 1995).
بخشایشگری به هر اندازه دچار گسستگی در تعریف باشد اما یک مفهوم مثبت و دارای بار و ارزش اخلاقی است که معمولا در فرهنگ های مختلف مورد تمجید و قدردانی می باشد و به عنوان صفتی فراشناختی از آن یاد می شود که باید ترویج داده شده و به عنوان یک ارزش آموزش داده شود.
بخشایشگری ممکن است انواع مختلفی داشته باشد:
- بخشایشگری تلافی جویانه: من می توانم کسی را که در حق من بی عدالتی کرده است ببخشم، زیرا نمی خواهم مانند او این رفتار بی عدالتی را انجام دهم و اذیت شوم.
- بخشایشگری مشروط یا جبرانی: اگر من به عقب بازگردم و آنچه را که به من تسکین می دهد را بدست آورم آن زمان می توان ببخشم و یا اگر با نبخشیدن دچار احساس گناه شوم پس می بخشم.
- بخشایشگری انتظاری: من به این دلیل می بخشم که دیگران از من انتظار دارند و تحت تاثیر آنها هستم.
- بخشایشگری قانونی: من می بخشم که در مذهب مورد قبول من تاکید زیادی بر بخشیدن شده است.
- بخشایشگری به عنوان یک هارمونی اجتماعیک من می بخشم تا نظم جامعه حفظ شود. ( بخشایشگری بعنوان روشی برای حل و فصل تعارضات اجتماعی)
- بخشایشگری به عنوان عشق: من می بخشم چون بخشش حس حقیقت و عشق را ارتقاء می دهد، پس با بخشیدن من سعی میکنم مراقب اشخاص باشم زیرا آسیب زدن به یک انسان و جریحه دار کردن او کار عاشقانه ای نیست.
ادامه دارد…
[2]. interpersonal forgiveness
[3].Fincham, Beach & Davila
[4] .overcoming resentment
[5]. overcoming the bitterness of resentment
[6] .Human Development Study Group
[7]. responding with beneficence
[8].Thompson & Snyder
[9]. conciliatory
[10] .constructive behavior
[11]. Zechmeister & Romero
[12] .Roberts
اصول روان شناسی در شرکت تویوتا و جنرال موتور
عصر حاضر، عصر دانش است. دانشی که موجبات تعالی و رشد سازمانها را پدید آورده است و تبلور یافته از سرچشمه تفکر ناب بشری است. بدیهی است، تفکر ناب بشری هنگامی نمو و نمود می یابد که به نیروی انسانی بها داده شود. سیستم تولید ناب به عنوان سیستم تولیدی نوین در شرکت تویوتا نیز که به واقع از همه جوانب قوام یافته است و توانسته در دنیای پر شتاب و سرشار از تحول امروزی از رقبای غول پیکری مانند فورد و جنرال موتور و غیره گوی سبقت را برباید، مسلماً به ارزشمندترین منبع خود یعنی نیروی انسانی از تمامی جوانب مادی و معنوی بها داده است.
در این تحقیق، با مطالعه گسترده کتابخانه ای که در باره تولید ناب بخصوص نیروی انسانی صورت گرفته است به بُعد روانشناسی این موضوع پرداخته است. در متن تحقیق پس از بررسی مشکلات سیستم های تولیدی قبلی از لحاظ روانشناسی به تشریح تولید ناب و تکنیک های تولید ناب همچون 5S،JIT، جیدوکا، هیجونکا، هوشین و غیره از جنبه بحث های روانشناسی و نحوه انگیزش کارکنان که با مهارت خارق العاده ای در شرکت تویوتا صورت گرفته و این موضوع به شدت بر روی کاهش هزینه ها تاثیر داشته و معمولاً در تحقیقات گذشته کمتر به این موضوع اشاره شده است، پرداخته خواهد شد.
کلمات کلیدی: تولید ناب، نیروی انسانی، روانشناسی، انگیزش
مقدمه
نيروي انساني ماهر و كارآمد پربهاترين و ارزنده ترين ثروت و دارايي هر كشور است. بسياري از جوامع با وجود برخورداري از منابع طبيعي سرشار، به دليل فقدان نيروي انساني شايسته و لايق توان استفاده از اين مواهب الهي را ندارند و روزگار به سختي و مشقت مي گذرانند. ديگر ملت ها به رغم كمبود منابع طبيعي، در نتيجه داشتن نيروي انساني كارآزموده و مناسب به رفاه و آسايش رسيده اند و با گام هاي بلند و استوار، مسير پيشرفت و ترقي را طي مي كنند.
يكي از شاخه هاي جديد علم و معرفت كه مسأله نيروي انساني و ديگر جنبه هاي مربوط به دنياي كار را در كانون توجه خود قرار داد، روان شناسي صنعتي و سازماني است. اين شاخه از دانش مطالعه علمي روابط ميان انسان و دنياي كار را وجه همت خود قرار داده است و در واقع، كاربرد و بسط و گسترش اصول روان شناسي به مسائلي است كه انسان در تجارت و صنعت با آن ها دست به گريبان مي باشد.
روان شناسي صنعتي و سازماني اينك آميزه اي است از علم و عمل كه زمينه هاي تخصصي متعدد و گسترده اي از قبيل روان شناسي امور استخدامي، رفتار سازماني، توسعه سازماني، روان شناسي مهندسي، روان شناسي مصرف كننده و … را با مباحث فرعي متنوع در بر مي گيرد. يافته هاي پژوهشي روان شناسي صنعتي و سازماني را مي توان در جهت استخدام كاركنان كارآمدتر، افزايش عملكرد موسسه در جهت کسب سود، رضايت كاركنان، كاهش غيبت و ترك شغل، بهبود روابط و ارتباط و افزايش تعهد سازماني و حل و رفع مسائل بي شمار ديگر به كاربرد. ]كورمن، ترجمه شكركن، 1370[.
نيروي انساني سرمايه واقعي هر جامعه محسوب مي شود. نقش و اهميت نيروي انساني در بين ساير اجزاء و عوامل سازمان هاي اجتماعي مثل ساختار، تكنولوژي و … همانند جايگاه مغز در بين ساير اندام هاي بدن است. با همه ارزشي كه دست و پا و چشم و گوش دارد، اگر مغز وجود نداشته باشد آن ها نيز فاقد ارزش و اعتبار خواهند بود.
در این زمینه شرکت تویوتا به واقع با دقت نظر کامل به این ثروت یعنی نیروی انسانی در ساختار تولید ناب توانسته است با ابزارهای روانشناسی که در تکنیک های خود بکار برده به یک تعامل سود دو جانبه از یک طرف در جهت تامین نیازهای مادی و روحی و روانی کارکنان خود و از طرف دیگر به سود هنگفتی که شرکت را بر اریکه قدرت نگه داشته و باعث شده از رقبای خود گوی سبقت را برباید، دست پیدا کند.
سیر تکاملی تولید
قرن بيستم شاهد دو انقلاب در صحنه توليد بود. انقلاب اول را پس از جنگ جهاني اول هنري فورد و آلفرد اسلون پي ريزي كردند که منجر به ظهور توليد انبوه و پايان عصر توليد صنعتي ( توليد دستي) شد و انقلاب دوم توسط «تاايچي اهنو» در شرکت خودروسازي تويوتا صورت گرفت که با محوريت حذف اتلاف، اتمام عصر توليد انبوه و زايش توليد ناب را در پي داشت. پس مي توان سه مرحله را در شيوههاي توليد در نظر گرفت:
1- توليد دستي (مبتني بر حرفه و هنر): در اين شيوه توليد، کارگران ماهر با به کارگيري ابزار آلات ماشيني چند کاره، محصولاتي غيراستاندارد را در حجم کم و تنوع بالا به صورت سفارشي براي خريداراني خاص توليد مي کردند. طبيعي است که اين ويژگي منجر به قيمت زياد محصول مي شد. امروزه در ساخت ماهواره ها، سفينه هاي فضايي و مشتريان با سليقه هاي خاص اين شيوه کاربرد دارد.
2- توليد انبوه: اين شيوه توليد اولين بار توسط آدام اسميت در قرن هيجدهم مورد تحليل قرار گرفت و برتخصص و تقسيم کار و مفاهيمي چون مقياس اقتصادي توليد و شيوه هاي تجزيه و تحليل هزينه و سود و حجم فعاليت تاکيد دارد. از ويژگيهاي ديگر اين شيوه توليد اين است که محصول توسط متخصصان طراحي و بوسيله کارگران غيرماهر توليد مي شود. نيروي کار به آموزش کم احتياج دارد و سازماندهي به صورت ادغام عمودي کامل است. تنوع محصولات نيز محدود است ولي به خاطر حجم بالاي توليد روند قيمتها نزولي است.
3- توليد ناب: زادگاه توليد ناب، شرکت تويوتا در جزيره ناگوياي ژاپن است. در دهه 1930 اي جي تويودا با مهندس شرکت (تاايچي اُهنو) به آمريکا سفر کرده و از شرکت اتومبيل سازي فورد بازديد کردند و به اين نتيجه رسيدند که اصول توليد انبوه قابليت پياده سازي در ژاپن را ندارد زيرا اين سيستم پر از اتلاف است. بر اين مبنا، آنها شيوه جديدي را که بعدها «ناب» نام گرفت ايجاد کردند.
تعاریفی از تولید ناب
یکی از مبتکران اصطلاح تولید ناب می گوید ” این نام نه تنها ایده ای در پشت یک اسم، بلکه ترکیبی از شیوهای زیادی از شرکت های ژاپنی می باشد، که در شرکت تویوتا ادغام شده اند “. [Womack, 1996]
انجمن ملي استاندارد و فناوري در وزارت بازرگاني آمريکا توليد ناب را اينگونه تعريف کرده است: «يک راه حل نظاممند براي شناسايي و از بين بردن اتلافها ( فعاليتهايي که داراي ارزش افزوده نيستند) از طريق بهبود مستمر و به جريان انداختن توليد درست در هنگامي که مشتري به آن نياز دارد. اين فلسفه توليدي در پي کمال و بي نقص کردن سيستم هاي توليدي است». توليد ناب به اسامي ديگري چون: «توليد روان»،«سيستم توليد تويوتا» و «توليد بهنگام» نيز ناميده مي شود. اين توليد از اين رو ناب ناميده مي شود که در مقايسه با توليد انبوه همه چيز را به ميزان کمتر مورد استفاده قرار مي دهد.
تفاوت تولید ناب با تولید انبوه از لحاظ روانشناسی
تولید انبوه نسبت به تولید ناب از لحاظ توجه به نیروی انسانی و مباحث روانشناختی دارای نواقصی می باشد که بشرح زیر می باشند:
- بيزاري كارگران
كارگران از اين روش توليد بيزار بودند و هيچ كدام از آنها نمي خواستند در كارخانه اي كه داراي چنين سيستم توليدي است كار كنند. اتحاديه هاي كارگري دائماً براي كاهش ساعات كاري تلاش مي كردند. حس همكاري بسيار كمي بين كارگران و سازمان برقرار بود. در واقع وضعيت بيشتر به شرايط جنگ شباهت داشت. در اين زمان بسياري از هنرمندان در آثار خود سيستم توليد انبوه را مورد تمسخر قرار مي دادند كه از آن جمله ميتوان به فيلم “عصر جديد” چارلي چاپلين اشاره نمود.
- ناکارآمدی مهندسان
توليد انبوه بذر ناكارآمدي را در حرفه مهندسي نيز پاشيد. كارهاي مهندسين نيز به كارهاي كارگاهي كه دقيقه به دقيقه تنظيم شده بودند شباهت داشت.با پيچيده تر شدن ساختار محصولات، مهندسين به شاخه هاي تخصصي گوناگون تقسيم مي شدند. آنها مجبور بودند كه ارتباط كمتري با ساير مهندسين در خارج از حيطه تخصصي خود داشته باشند كه اين امر به مشكلات طراحي منجر مي شد. به عبارت ديگر هر چه كه مهندسين، كمتر با يكديگر ارتباط برقرار مي كردند، مدت زمان طي تا توليد محصول نيز افزايش مي يافت. تمام موارد فوق از نظر تولید ناب اتلاف محسوب می شود و باید از میان برداشته شود.
از دست دادن زمان، نظرات، پيشرفت ها و فرصت هاي يادگيري منابع انساني به دليل عدم توجه به پيشنهادهاي آنها از جمله اتلافاتي است كه در سازمان هایی با تولید انبوه مورد توجه قرار نمي گيرند. اين نوع اتلاف مي تواند نارضايتي منابع انساني و از دست دادن فرصت هاي مناسب جهت بهبود عملكرد سازمان را به همراه داشته باشد. در مقابل تولید ناب از این بابت لذت بخش می باشد که مزیت های فراوانی برای کارکنان و مهندسین در یک نظم حکمتانه، در لفافه ای از روانشناسی بکار برده است که این دقیقاً نقطه مقابل در سیستم های تولید انبوه می باشد.
تفاوت کارگران ژاپنی و کارگران غربی
در کارگران ژاپنی برخی از فرهنگ ها نهادینه شده است که این فرهنگ ها در کارگران غربی کمتر به چشم می خورد. تمام این خصوصیات اخلاقی و رفتاری ناشی از ساختار سازمانی و رفتار متقابل مدیران و کارگران می باشد به طوری که اغلب کارگران غربی وقتی از آنها سوال می شود “شما کی هستید؟” یک جمله جواب خواهند داد که مربوط به تخصص آنهاست مثلاً می گویند که، “مهندس تولیدم”، “متخصص تضمین کیفیتم”، “جوشکارم” و غیره احتمالاً هیچ کس نخواهد گفت من عضو تیم محصول الف هستم و دلیلش خیلی ساده است و آن این است که تیم های کاری دارای عمرهای کوتاهی می باشند و با اتمام عمر محصول برچیده می شوند و فرهنگ تیمی در شرکت های غربی مانند شرکت های ژاپنی قوام یافته نیست. اما وقتی همین سوال را از کارگر ژاپنی می پرسی می گوید “من یک کارگر شرکت تویوتا هستم” و یا “من کارگر شرکت میتسوبیشی هستم” و این یک امتیاز با ارزشی است که شرکت های ژاپنی برای رسیدن به اهداف خود ایجاد کرده اند.[Womack, 1996]
اصول چهارده گانه تویوتا و رویکردهای غنی از فرهنگ
اصول توليد ناب اهداف نامحدودي را براي سيستم در نظر مي گيرد: نزول پيوسته بهای تمام شده، به صفر رساندن ضايعات و تنوع بي پايان محصولات، اين شيوه توليد يک سيستم کامل است که از فلسفه بهبود مستمر استفاده مي کند و با بهره گيري از فرهنگ کار تيمي سعي در تحليل اتلافهاي موجود در فرايند توليد و حذف آن ها دارد. ازويژگيهاي چنين سيستمي کاهش زمان توليد، کارايي بهتر پرسنل، کيفيت بالاتر، عمر بیشتر ماشین آلات و کاهش در سطح موجودي و هزينه هاي سربار است.
- مديراني را كه با فلسفه و نگرش موجود زندگي مي كنند، ارتقاء دهيد.
- تيمها و افراد خود را احترام، بهبود و به كار دعوت نماييد.
- تامين كنندگان خود را احترام، دعوت به كار و كمك نماييد.
- يادگيري پيوسته و مستمر سازماني از طريق كايزن
- برويد و ببينيد تا شرايط را درك نماييد
- تصميمات خود را به آهستگي بگيريد و در حالي كه تمام جوانب را در نظر مي گيريد آن را به سرعت اجرا و عملي نماييد.
- ايجاد جريان براي پي بردن به مشكلات
- از سيستم كششي براي اجتناب از توليد اضافه استفاده نماييد.
- كارها را هموار نماييد
- در صورت بروز مشكلات كيفيتي متوقف شويد.
- استاندارد سازي وظايف براي بهبود مستمر
- استفاده از كنترل چشمي: هيچ مشكلي نبايد پنهان بماند
- تنها استفاده از تكنولوژي هاي قابل اطمينان و آزمايش شده
- تصميمات مديريتي را بر اساس فلسفه و نگرش بلند مدت بگيريد
مباحثي كه در اصل اول رويكرد تويوتا نسبت به سایر اصول گفته شده مطرح مي شوند شامل نگرش ايجاد ارزش براي ذي نفعان سازمان و مسئوليت پذيري و اعتماد سازي در منابع انساني مي شوند.
- رويكرد ايجاد ارزش براي ذي نفعان سازمان
بزرگترين كمك تويوتا به شركت هاي ديگر، ايجاد يك نمونه واقعي از سازماني است كه با به كارگيري ابزارهاي مناسب در محيط رقابتي و ركود اقتصادي موجود، سوددهي بالايي داشته باشد. بسياري از شركتها در ملاقات با مديران تويوتا به نتيجه مشابهي رسيدند كه در تويوتا هدفي والاتر از كسب درآمد وجود دارد. آنها احساس مي كردند ماموريتي بزرگ در شركت دارند و با پيشرفت به سوي آن هدف مي توانستند خوب را از بد تشخيص دهند. نگرش بلند مدت مديران تويوتا اين است كه كار را تا آنجا كه مي توانيد براي شركت، منابع انساني، مشتري و جامعه درست انجام دهيد. احساس شديد مسئوليت نسبت به مشتري، منابع انساني و جامعه بنياد تمام اصول تويوتا را تشكيل مي دهد که این بر گرفته از فلسفه ای قوی است، که ریشه در روانشناسی دارد.
طبق سوالي كه از مديران و مجريان تويوتا پرسيده شد كه چرا تويوتا هنوز هم بدون رقيب در تجارت باقي مانده است پاسخ همة آنها يكسان بود:
«هدف شركت رسيدن به پول نيست و ما درصدد افزايش سهام و اوراق بهادار و يا كارهايي از اين قبيل نيستيم. هدف اين است كه در آينده بتوانيم به گونه اي سرمايه گذاري مجدد نماييم كه مداوم باشد. هدف از سرمايه گذاري كمك به جامعه و مردم است. البته اين بدان معني نيست كه افت قيمت براي تويوتا اهميت ندارد»
تويوتا هيچگاه به خاطر كاهش قيمت و ضرر، كارمندانش را اخراج نمي كند در صورتي كه اكثر سازمان ها در چنين شرايطي نيروي كار خود را به راحتي اخراج مي كنند. مديران تويوتا در تاريخچه و سوابق شركت از جايگاه خود آگاه هستند. آنها با هدف فلسفه بلند مدت پيش مي روند تا شركت را به سطحي برتر برسانند. شركت همانند ارگانيسمي است كه خودش را پيوسته بهبود مي بخشد و به طور ثابت و مداوم از نيروي كار خود حمايت و پشتيباني مي نمايد تا بتوانند رشد كرده و قدرتمند باقي بماند. نقطة آغازين تويوتا در تجارت ايجاد ارزش براي ذي نفعان سازمان است.
2 – از ديگر نگرش هاي بلند مدت سازماني در شركت تويوتا، « ايجاد اعتماد و اطمينان در منابع انساني » مي باشد. اين نگرش را مي توان در پروژه مشتركي كه تويوتا با شركت جنرال موتور انجام داد به خوبي مشاهده نمود. در اين پروژه، تولید ناب به طور موفقيت آميزي در يك كارخانه از هم گسيخته با فرهنگ سنتي جنرال موتور و با روابط نامناسب بين مديريت و كارگران پياده شد. كليد اين موفقيت، اعتماد و اطمينان به منابع انساني بود. تويوتا پيشنهاد كرد كارخانه توليد كاميون در كاليفرنيا كه جنرال موتور در سال 1982 آن را بسته بود دوباره با اصول رويكرد تويوتا تحت رهبري جديد تويوتا راه اندازي کند، كارخانة قديمي در سال 1984 دوباره گشوده شد. دو سال بعد اين كارخانه از كليه كارخانه هاي جنرال موتور در آمريكاي شمالي در زمينه توليد، كيفيت و كاهش موجودي سبقت گرفت.
طبق اصل اول، در نگرش بلند مدت توليد ناب علاوه بر ايجاد اعتماد و اطمينان در منابع انساني، احترام متقابل نيز مورد توجه قرار گرفته است. سرمايه گذاري هاي تويوتا براساس بودجه هاي فصلي نيست بلكه براساس ميزان احترام به مشتري و منابع انساني مي باشد. شناخت نيروي كار ماهر و متعهدي كه مي تواند كيفيت را بالا برده و اتلافات را كاهش دهد، از طريق اصول تولید ناب صورت پذيرفت. احترام متقابل مسئله اي است كه در طولاني مدت سوددهي دارد. تويوتا بارها با تكيه و اعتماد به منابع انساني خود، صنايع رو به زوال را نجات بخشيده است.
تفكر تويوتا در زمينه مسئوليت پذيري در سازمان در سال 2001 بدين گونه تشريح شد: « در تلاش هستيم كه مستقلاً براي خود تصميم بگيريم، با اتكاء به نفس و اعتماد به قابليت هايمان عمل كنيم. براي تثبيت و حفظ بهبود در مهارت هايمان مسئول هستيم. اين طرز تفكر ما را در ايجاد ارزش افزوده توانمند مي سازد».
تويوتا اولين شركت خودروسازي در ژاپن بود كه بدون كمك گرفتن از شركت هاي خودروسازي پيشرفته اروپايي و امريكايي، توليداتش را توسعه بخشيد. تويوتا بدون مدد خواستن از سازمان هاي خارجي و كاملاً متمايز از حيث سخت افزاري و متكي بر مديريت منابع انساني خويش، يك سازمان متمايز در ژاپن محسوب مي شود.
براساس اين مقايسه كه بين تحولات دو شركت خودروسازي نيسان و تويوتا صورت گرفت اين نتيجه حاصل شد كه تويوتا همواره مسير اتكا به نفس را انتخاب كرده و به اصل « بياييد خودمان آن را انجام دهيم » معتقد بود تا اينكه به شركاي خارجي خود تكيه كند. مثلاً زماني كه تويوتا تصميم به توليد خودروهاي لوكس گرفت، شركت بي.ام.و را نخريد بلكه به منظور درك ماهيت خودروي لوكس، از ابتدا ماشين لوكس خود يعني لكسوس را ساخت.
هدف تويوتا اين نيست كه كالايي با كيفيت بسازد تا آن را به خوبي بفروشد و براي صاحبان خود كسب درآمد نمايد. اين وسيله اي براي رسيدن به ماموريت نهايي است. ماموريت نهايي تويوتا شامل سه بخش كلي مي باشد:
1-كمك به رشد اقتصادي كشور در هر كجا كه واقع شده باشد ( سهامداران خارجي(
2-كمك به استحكام، تثبيت و عملكرد خوب اعضا ( سهامداران داخلي(
3-كمك به رشد كلي تويوتا
در اين راستا، تويوتا داراي مجموعه اي از اصول راهنما است كه به احساس مسئوليت تويوتا نسبت به شركاي تجاري، توسعه بلند مدت و احترام متقابل تاكيد مي كنند. اصول راهنماي تويوتا عبارتند از:
• افتخار و احترام به زبان و روح قانون هر ملتي و تعهد نسبت به فعاليت هاي مشاركتي باز و بي طرف در جهت يك شهروند خوب بودن.
- احترام به فرهنگ ها و سنت هاي هر ملت و كمك به توسعة اقتصادي و اجتماعي از طريق فعاليت هاي مشاركتي در جوامع.
- خود را ملزم به توليد محصولات خوب و مطمئن جهت بهبود كيفيت زندگي در همه جا و از طريق تمام فعاليت ها نماييم.
- ايجاد و توسعه تكنولوژي هاي پيشرفته و فراهم آوردن محصولات و خدمات برجسته و عالي كه نيازهاي مشتريان را در سراسر جهان برآورده سازد.
- ترويج فرهنگ مشاركتي كه خلاقيت فردي و ارزش كار گروهي را تقويت نمايد و در عين حال اعتماد متقابل و احترام بين منابع انساني و مديريت را فراهم سازد.
- پيگيري رشد منظم با ارتباطات جهاني از طريق نوآوري هاي مديريتي.
- كار با شركاي تجاري در راستاي تحقيق و ساخت براي دستيابي به ثبات، رشد و توسعه بلند مدت و سودهاي متقابل در حاليكه پذيراي شراكت هاي جديد هم باشيم.
ایجاد رضایت شغلی کارکنان و پیاده سازی تکنیکهای تولید ناب بر آن اساس
حال كه اهميت نيروي انساني در تولید ناب مشخص گرديد، لازم است كه ضرورت و اهميت رضايت شغلي افراد شاغل در سازمان و نيز عملکرد شرکت تویوتا در این زمینه روشن گردد. رضايت افراد مي تواند تا چه ميزان در افزايش بازدهي سازمان و بهبود عملكرد افراد و تعهد سازماني آنها مؤثر باشد و همچنين شغل مورد نظر با توجه به عوامل و متغيرهاي مؤثر در آن تا چه حد مي تواند براي فرد رضايت حاصل كند و این رضایت تا چه حد بر عملکرد مثبت شرکت تأثیر گذار است. رضايت شغلي عاملي است كه باعث افزايش كارآيي و نيز احساس رضايت فردي مي گردد. هر چه خشنودي اشخاص از شغلشان بيشتر باشد، از سلامت رواني بيشتر برخوردارند و اغلب موارد در سركار حاضر خواهند شد و مدت طولاني تري در استخدام شركت مي مانند و در مجموع تعهد و مسئوليت بيشتري را براي انجام كار بهتر و با كيفيت بالاتر مي پذيرند ]ساعتچي، 1370[.
به اين ترتيب رضايت شغلي را از ديدگاه هاي گوناگون مي توان مورد توجه قرار داد. گينز برگ و همكارانش (1951).
به دو نوع رضايت شغلي اشاره مي كنند:
1-رضايت دروني كه از دو منبع حاصل مي گردد، اول احساس لذتي كه انسان صرفاً از اشتغال به كار و فعاليت عايدش مي شود، دوم لذتي كه بر اثر مشاهده پيشرفت و يا انجام برخي مسئوليت هاي اجتماعي و به ظهور رساندن توانايي ها و رغبت هاي فردي به انسان دست مي دهد.
2-رضايت بيروني كه با اشتغال و محيط كار ارتباط دارد و آن در حال تغيير و تحول است. از عوامل رضايت بيروني به عنوان مثال شرايط محيط كار، ميزان دستمزد و پاداش، نوع كار و روابط موجود بين كارگر و كارفرما را مي توان نام برد ]شفيع آبادي، 1375[.
رضايت دروني پايدارتر از رضايت بيروني است. رضايت كلي نتيجه تعامل بين رضايت دروني و بيروني است.
با استفاده بهينه از منابع انساني مي توان به افزايش كارآيي و تقليل هزينه و در نهايت به رشد و شكوفايي اقتصادي كمك كرد. كاركناني كه احساس مثبتي نسبت به شغل خود دارند، كيفيت كاري بالاتر و تعهد سازماني بيشتري نسبت به كار خود خواهند داشت. در حالي كه عدم رضايت شغلي باعث رفتارهاي كناره گيري از شغل مي گردد، بدين معني كه كاركنان ناراضي رغبت بيشتري به دوري از كار و استعفاء نشان مي دهند و تعهد سازماني كمتري نيز دارند.
شواهد عيني وجود دارد كه رضايت شغلي بر سلامت جسماني و طول عمر كاركنان اثر مي گذارد. در برخي از مطالعات انجام شده در اين زمينه، دامنه وسيعي از مشكلات روحي، كه مربوط به عدم رضايت شغلي بوده است، مشخص شده اند. اضطراب، افسردگي، تنش، روابط فردي آسيب ديده و تعهد سازماني كم، از جمله اين موارد مي باشد.
منبع: مجله انلاین علم و فناوری
بازی حیات کودکان
اهمیت بازی برای رشد کودکان
(مهشید بیگلرپور، مشاور کودک و نوجوان کلینیک روانشناسی حس زندگی)
کودکان برای بیان احساسات خود اعم از شادی،غم،خشم و اضطراب از بازی و نقاشی کمک میگیرند.بازی برای آنها حکم زندگی کردن را دارد.برای اینکه در زندگی فرزندمان نقش موثری داشته باشیم می بایست با آنها هم بازی شویم.اکثر اوقات شاهد این واقعیت هستیم که کودک از فردی پیروی میکند و به اصطلاح حرف شنوی دارد که بیشتر برای او وقت میگذارد و بازی میکند، بنابراین، اگر میخواهیم تربیت فرزندمان را خود به دست بگیریم، بهتر است هم بازی اش شویم.
در یافته های روان شناسی قوانینی برای بازی با کودک بیان شده است، از جمله:
۱- هر والد به طور روزانه و جداگانه با فرزند خویش وقت مشترک بگذراند.
۲- فقط نیم ساعت در روز کافی است تا با فرزندمان،کودکی کنیم.
۳- بهتر است اجازه دهیم که کودک رهبری بازی را به عهده گیرد.
۴- از طرف ما نباید هیچ گونه قانونی وضع شود.
۵- در حین بازی از توصیه و نصیحت کردن بپرهیزید، بازی فقط برای شاد بودن و لذت بردن است.
۶- زمان و مکان مشخصی را با توافق کودک برای بازی انتخاب کنید.
۷- بازی میتواند شامل فعالیت های شاد و مهیج متناسب با سن کودک باشد و نیاز به اسباب بازی ویژه ای نیست.میتوانیم از ابزار ساده بازی های خلاقانه انجام دهیم.در مطالب بعدی درباره انواع بازی صبحت خواهیم کرد.
هم سن فرزندتان شوید و دنیا را از دید او بنگرید
مدیریت فشار روانی
فشار روانی یکی از مهمترین علل بروز اختلالات جسمی و روانی است. بررسیهای گوناگون نشان دهنده این حقیقت است که ۷۰ تا ۹۰ درصد بیماریها با فشار روانی ارتباط دارند. فهرست بیماریهای ناشی از فشار روانی، سرطان، بیماری قلبی، آسم، میگرن و … را در بر میگیرد.
همچنین فشار روانی میتواند در بروز اختلالاتی چون افسردگی، اضطراب و سوء مصرف مواد موثر باشد. با توجه به نقش موثر فشار روانی در بروز اختلال سوء مصرف مواد و همچنین عود اعتیاد، آشنایی کامل با آن از اهمیت ویژهای برخوردار است.
فشار روانی چیست؟
ارائه تعریفی جامع و مانع از فشار روانی دشوار است. لازاروس و فولک من (۱۹۸۴) آنرا چنین تعریف میکنند: «یک حالت درونی که میتواند ناشی از خواستههای فیزیکی بدن و یا ناشی از موقعیت محیطی و اجتماعی باشد که این موقعیتها بالقوه زیانبار، غیرقابل کنترل یا فراتر از استعداد سازگاری ما ارزیابی میشوند.» علتهای فیزیکی، محیطی و اجتماعی حالت فشار روانی را اصطلاحاً فشارزا گویند.
سلیه فشار روانی را پاسخ غیراختصاصی بدن به هر موقعیتی میداند که نیاز به سازگاری داشته باشد. خواه موقعیت مزبور خوشایند باشد (ارتقای شغلی) و خواه ناخوشایند (اخراج از کار). البته یافتههای جدید نشان می دهد که بین فشار روانی ناشی از موقعیت مطلوب و نامطلوب تفاوتهای فیزیولوژیک وجود دارد. متخصصان طب جامعهنگر، تعریف سلیه، لازاروس و دیگران را گسترش دادهاند. به نظر آنها استرس ناتوانی در مواجهه با یک تهدید ادراک شده است (خیالی یا واقعی) که وضعیت مطلوب جسمی، ذهنی، هیجانی یا معنوی فرد را مورد تهدید قرار میدهد و در نتیجه آن پاسخهای فیزیولوژیک و سازگارانه ظاهر میشود.
فشار روانی با سلامتی و عملکرد ارتباط دارد. مقادیر کم آن موجب بهبود سلامتی و عملکرد میشود و مقادیر زیاد آن سلامتی را به خطر انداخته و عملکرد را دچار اختلال میکند.
مدیریت فشار درمانی
باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه از مهمترین عوامل فشارزا محسوب میشود به اعتقاد الیس این باورها نقش میانجی و حد واسط بین رویدادهای زندگی و پیامدهای روانشناختی ناشی از آنها را بر عهده دارد. به عنوان مثال از دست دادن شغل یک رویداد فعال کننده است. یعنی فردی که شغلش را از دست داده از حالت آرامش و بیاعتنایی خارج شده و برای مقابله با این تغییر فعال میشود. باورهایی که در ذهن فرد وجود دارد نقش موثری در افزایش یا کاهش فشار روانی و همچنین اقدامات فرد برای مقابله با عامل فشارزا ایفا میکند. باور به اینکه «هرگز چنین شغلی را دوباره به دست نخواهم آورد» با پیامد احساس ناکامی شدید و احتمالاً افسردگی ناشی از آن همراه خواهد شد. اما اگر باور فرد این باشد که «با تلاش بیشتر احتمالاً شغل بهتری به دست میآورم» با پیامدهای روانشناختی مساعدتری مواجه خواهد شد.
برخی از رایجترین باورهای غیرمنطقی عبارتند از:
-اجبار به جلب تایید همه مردم (باید به گونهای رفتار کنم که مورد تایید همه باشد)
-اجبار به کسب مهارت و شایستگی در سطح بالا (باید حداقل در یک زمینه مهارت فوقالعاده داشته باشم)
-توقع اینکه رویدادها مطابق میل فرد باشند(نمیتوانم مخالفت و ممانعت را تحمل کنم)
-توقع اینکه دیگران همیشه منصفانه رفتار کنند.
-باور به اینکه کنترلی بر عوامل ایجاد کننده فشار وجود ندارد.
-باور به اینکه اجتناب از مسئولیت بهتر از قبول آن است.
-باور به اینکه رفتارهای فعلی تحت تاثیر رویدادهای ناخوشایند گذشته است
در واقع یکی از مهمترین راههای تعدیل فشار روانی تغییر و اصلاح باورهای غیرمنطقی و ناسازگارانه است.
شیوههای تعدیل فشار روانی
روشهای متنوعی برای مقابله با فشار روانی و تعدیل آن وجود دارد. به اعتقاد لازاروس و همکارانش شیوههای مقابله را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد.
مقابله مسئله مدار: این نوع مقابله، روشهایی را در بر میگیرد که در جهت کاهش تقاضاهای موقعیت تنشزا و یا گسترش منابع برای درگیری با آن است.
مقابله هیجان مدار: این نوع مقابله شیوههایی را در بر میگیرد که در جهت کنترل و یا نظم دادن به پاسخهای هیجانی به موقعیت تنشزا هستند.
مهمترین شیوههای مقابله مسئله مدار عبارتند از:
بازسازی شناختی
به اعتقاد راجر آلن (۱۹۸۳) تغییرات شناختی در مقابل با فشار روانی و تغییر سبک زندگی نقش مهمی دارند. بازسازی شناختی از نظر وی شامل چهار مرحله به شرح زیر میباشد:
آگاهی از فشار روانی
این مرحله شامل مشخص کردن و شناسایی دقیق فشارزاها است. در این مرحله کلیه افکار مرتبط با فشارزاها شامل نگرانیها و ناآگاهیها باید به صورت یک فهرست تهیه و تنظیم شوند. سپس علت فشارزا بودن هر یک از موارد مورد بررسی قرار گیرد. اگر ادراک فشارزاها منفی نگرانه و یا دفاعی باشد و مانع حل مشکل توسط شخص شود، باید مجدداً مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد.
ارزیابی مجدد شرایط
ارزیابی مجدد یعنی ایجاد دیدگاه و باور جدید در ذهن که مناسبتر و سازگارانهتر باشد. در این مرحله باورهای دیگری که بیطرفانه یا ترجیحاً مثبت اندیشانه هستند برای حل مسئله به خدمت گرفته میشوند.
باید به خاطر داشت که ارزیابی مجدد یک فرایند سرکوب هیجانات یا دلیل تراشی نیست بلکه تشخیص صحیح این نکته است که بر چه عواملی در زندگی کنترل داریم و چه عواملی خارج از کنترل ما هستند.
پذیرش و جایگزینی
در این مرحله باورها و عقاید جدید در الگوهای تازه تفکر جایگزین باورهای قدیمی و کهنه میشوند. مشکلترین مرحله تغییر نگرش پذیرش به کار بستن دیدگاههای جدید درباره مشکلات است. اکثر افراد در وضعیتهای قدیمی و شناخته شده احساس راحتی میکنند و به حفظ عادت قدیمی در تفکر و رفتار گرایش دارند. اما مانند سایر مهارتها بازسازی شناختی با تمرین و تکرار بهبود مییابد.
حمایت اجتماعی
تحقیقات نشان میدهند که برخورداری از حمایتهای اجتماعی آثار و فشار روانی را در موقعیتهای مختلف تعدیل میکند. به عنوان مثال درصد مرگ و میر در بیوه مردانی که به طور مرتب در گردهماییهای اجتماعی حضور مییابند خیلی پایینتر از گروه مشابهی است که در این گردهمایی حضور ندارند. دانشجویانی که دوستان زیادی دارند نسبت به آنهایی که دوستان کمی دارند از دستگاه ایمنی فعالتری برخوردارند. با توجه به تاثیر بر سیستم ایمنی به نظر میرسد برخورداری از حمایتها میتواند استرسهای تحصیلی را کاهش دهد.
افسردگی
در بیماری افسردگی که مخفف DD (bisorber Dysthamic) است فرد همواره در حالت دلسردی، غم، دلتنگی و ناامیدی به سر می برد نوع افکار و احساسات و رفتاری که همراه آن است تماما” از نشانه های این بیماری می باشد البته برخی از مردم بیش از دیگران مستعد افسرده شدن هستند و دلایل مشخصی نیز برای آن وجود دارد.
بیماری افسردگی قابل درمان است و کسانی که دچار آن هستند کاملا” بهبود خواهند یافت. این بیماری اغلب پس از دست دادن عزیزی، شغلی، موقعیتی یا سایر بحران های زندگی که ضربه روحی شدیدی به فرد وارد آمده باشد بروز می کند. علائم این بیماری عبارتند از: غمگین یا تحریک پذیر بودن، احساس تاسف به حال خود، بی حالی، کسلی، احساس درماندگی که زندگی فرد را مشکل می سازد.
افسردگی به دو بخش تقسیم می شود: مزمن و شدید.
افسردگی مزمن که ممکن است فرد دست به پرخوری بزند یا خیلی کم غذا بخورد که باعث چاقی یا لاغری بیش از حد می شود، زیاد بخوابد یا به اندازه نخوابد، سطح انرژیشان پایین بیاید، اعتماد به نفس ضعیفی داشته باشند و تمرکز کردن یا تصمیم گیری برای آنها مشکل باشد در نتیجه احساس بیچارگی کنند و ممکن است دچار اضطراب شدید شوند. از علائم این افسردگی می توان به خستگی، کوفتگی، بی حوصلگی، خواب آلودگی، بد خوابی شبانه و زود خسته شدن اشاره کرد.
افسردگی شدید احساس مدام و حاد اندوه، بی قراری، تحریک پذیری، یاس و نو میدی شدید همراه با از دست دادن علائق نسبت به فعالیت های روزمره است. اشتهای کم همراه با کم شدن وزن، بی خوابی یا زیاد خوابی، نداشتن انرژی، عدم تمرکز حواس، افکار پیاپی درباره مرگ، احساس خستگی و بی حالی است. در فرد مبتلا به افسردگی شدید چهار مورد از موارد ذکر شده تقریبا” روزانه به مدت دو هفته یا بیشتر مشاهده می شود.
عوامل استرس زا
استرس احساس فشاری است که به دنبال رویارویی با موانع و چالش ها در زندگیمان احساس می کنیم. البته تنها موانع و چالش ها نیستند که استرس زا هستند، بلکه بسیاری از تغییرات مثبت و منفی که در زندگیمان رخ می دهد، می توانند استرس تولید کنند، مانند: پرداخت مالیات، تصادف، پشت کنکور بودن، مهاجرت داوطلبانه، ازدواج و بارداری، ترفیع درجه و… عواملی که استرس ایجاد می کنند، عوامل استرس زا یا استرسور نامیده می شوند. که به دو دسته ی بزرگ عوامل استرس زای درونی و بیرونی تقسیم می شوند.
عوامل استرس زای بیرونی
کلیه ی تغییرات مثبت و منفی که در زندگی اتفاق می افتد، استرس زا هستند و عوامل استرس زای بیرونی نامیده می شوند. حتماً از خودتان می پرسید به چه دلیل تغییرات مثبت مانند ازدواج، بچه دار شدن و… استرس ایجاد می کنند. اتفاقات و رویدادهای مثبت به این دلیل استرس زا هستند که مستلزم سازگار شدن دوباره ی فرد با شرایط جدید می باشند و چنین چیزی انرژی زیادی می طلبد.
عوامل استرس زای بیرونی به شکل های گوناگونی دیده می شوند، اما همه ی آن ها را می توان در دو طبقه ی بزرگ تحت عنوان عوامل استرس زای عمده یا شدید و خفیف جای داد.
عوامل استرس زای عمده یا شدید:
عوامل استرس زای عمده به تغییرات مثبت و منفی عمده ای اطلاق می شوند که در زندگی فرد روی می دهند و فشار روانی شدیدی برای فرد به بار می آورد. مواردی از عوامل استرس زا عبارتند از:
مرگ یکی از اعضای خانواده، طلاق، زندانی شدن، از دست دادن شغل، بارداری ( خواسته یا ناخواسته ) ، بیماری خطرناک، مشکلات اداری با همکاران، شکست تحصیلی، درگیری در خانواده، کشمکش با همسر، فرار فرزند از منزل، ازدواج، بچه دار شدن، بازنشستگی، یائسگی، نخوردن غذای کافی برای مدت زمانی طولانی و خستگی بیش از اندازه بر اثر کار زیاد و…
عوامل استرس زای خفیف:
تنها اتفاقات بزرگ نیستند که استرس ایجاد می کنند، بلکه بسیاری از رویدادهای جزئی روزمره نیز می توانند استرس زا باشند. این اتفاقات جزئی مواردی هستند که ممکن است هر روز برایتان اتفاق بیفتد و شما به نوعی به آن ها عادت کرده باشید، اما این عوامل در درازمدت زیان بیشتری وارد می سازند. چون میزان استرس ایجاد شده توسط آنان در درازمدت به روی هم جمع شده و از نظر شدّت به عوامل استرس زای شدید می رسند. در زیر مواردی از اتفاقات جزئی زندگی که استرس زا هستند، فهرست شده اند:
مشکلات مالی جزئی، داشتن ماشین قراضه، زندگی در خانه ای کوچک، آب و هوای بد، داشتن فرزند زیاد، گیر کردن در ترافیک همه روزه، ایستادن
در صف به هر عنوانی و به صورت همه روزه، بی خوابی، کار در محیط نامناسب، سرما و گرمای زیاد و غیره.
عوامل استرس زای درونی
گاهی اوقات استرس از طرز تفکر فرد و خصوصیات شخصیتی او ناشی می شود مانند: کمال گرایی، سنخ شخصیتی الف، سبک زندگی ناسالم، تعارض های درونی و فقدان مهارت های مقابله ای. این موارد، عواملِ استرس زای درونی نامیده می شوند که عمده ترین آن ها عبارتند از:
تعارض های درونی:
درگیر بودن با تعارض های درونی، استرس ایجاد می کند. تعارض ها ممکن است ناشی از خواسته های مثبت باشند، مانند این که فرد بین انتخاب کردن دو خواسته ی مثبتِ رفتن به دانشگاه و ازدواج کردن مردد شود و نتواند درست تصمیم بگیرد که کدام یک از آن ها را برگزیند. یا وقتی امکان تحصیل در چند دانشگاه وجود داشته باشد، گزینش دانشگاه به صورت یک موقعیت تعارض انگیز درمی آید. در این حال گرچه شخص سرانجام به هدف خود می رسد، اما ضرورت انتخاب کردن می تواند تعارض ایجاد نماید.
تعارض های درونی ممکن است بین یک خواسته ی مثبت و یک خواسته ی منفی باشد. به طوری که به دست آوردن یکی از آن ها باعث از دست دادن دیگری می شود. این خود نیز برای فرد استرس زا می باشد. نمونه ای از آن
عبارتند از: تمایل به خوردن شیرینی و ترس از چاق شدن. گاه به جای آن که تعارض بین دو هدف بیرونی روی دهد، بین یک خواسته و ضوابط درونی فرد روی می دهد. برای مثال، تعارض بین خواسته های جنسی با ضوابطی که فرد برای رفتار جنسی صحیح در چارچوب شرع و قانون قائل است یا تعارض بین تمایل به پیشرفت با ضوابطی که انسان برای رفتار حاکی از همکاری و همیاری قائل است. این نوع تعارض ها در مقایسه با تعارض بین دو خواسته ی مثبت اغلب تنش و استرس زیادی تولید می کنند.
تعارض استرس زا ممکن است ناشی از دو خواسته ی منفی باشد. به طوری که فرد مجبور به انتخاب یکی از دو موقعیت ناخوشایند باشد، و هر انتخاب پیامدهای منفی به بار آورد. مانند: چتربازی که از سقوط از هواپیما وحشت دارد و در عین حال نمی خواهد به دلیل انجام ندادن آن نیز ترسو خطاب شود. یا پسربچه ای که باید تکالیف شبانه مربوط به مدرسه اش را انجام دهد و گرنه از والد یا والدین کتک خواهد خورد، یا خانمی که باید در شغل خاصی که دوست ندارد فعالیت کند وگرنه درآمدش را از دست می دهد.
انتخاب اهدافی فراتر از توانایی های خود:
برخی از افراد به دلیل عدم شناخت کافی از توانایی ها و نقاط ضعف خود به انتخاب اهدافی روی می آورند که رسیدن به آن برایشان دشوار است یا این که به رغم تلاش فراوان برای دستیابی به آن با شکست مواجه می شوند. چنین موقعیتی خود به عنوان منبعی برای تولید استرس به شمار می رود.
ویژگی های شخصیتی:
برخی ویژگی های شخصیتی مانند داشتن انتظارات بالا از خود برای انجام هر کاری به بهترین نحو، اشتباه نکردن،
کمال گرایی، رقابت با دیگران و سختگیری نسبت به خود می تواند فشار درونی زیادی ایجاد کند. به همین دلیل اغلب افراد کمال طلب در معرض افسردگی قرار دارند.
تحریف های شناختی:
تحریف شناختی فرایندی است که فرد بخشی از اطلاعات را نادیده می گیرد، بخشی را کمرنگ و بخش دیگر را پررنگ می کند. به این ترتیب به جای دستیابی به اطلاعات صحیح و کامل، به اطلاعات نادرست و اندکی دست می یابد.
زندگی طبیعی پر از استرس است و تجربه ی استرس اجتناب ناپذیر است. اما تحریف های شناختی می توانند فرد را بیش از پیش با استرس مواجه نمایند. برای مثال: کسانی که مشکلات را بزرگ می کنند و از آن فاجعه می سازند یا افرادی که با قانون « همه یا هیچ » با مسائل برخورد می کنند یا در رویارویی با مشکلات به جای اندیشیدن به راه حل، خود و دیگران را سرزنش می نمایند، مطمئناً استرس زیادی را تجربه می کنند.
از دیگر عوامل استرس زای درونی عوامل فیزیولوژیکی هستند. رشد سریع در دوره ی نوجوانی، یائسگی در زنان، بیماری، پیری، آسیب ها و صدمات وارده به بدن، عدم تحرک، تغذیه ی ناکافی و خواب نامنظم و ناکافی از جمله عوامل فیزیولوژیکی هستند که در ایجاد و تشدید استرس نقش دارند. بدیهی است رعایت رژیم غذایی مناسب، درمان آسیب ها و مقابله با عوارض جسمانی و روانی یائسگی و پیری در کاهش یا پیشگیری از استرس مفید است.
اگر شما هم در مدیریت استرس خود مشکل دارید و به دنبال یک روانشناس و مشاور خوب در یک مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره در غرب تهران هستید با ما تماس بگیرید. 09901813006 & 02126740351