زیگموند فروید
زیگموند شلومو فروید در ۶ می ۱۸۵۶، در شهر کوچکی به نام فرایبرگ، موراویا، واقع در محلی که اکنون جمهوری چک خوانده میشود چشم به جهان گشود. پدر فروید، جیکوب، هنگام تولد او ۴۰ ساله و از مادرش، آمالیا، ۲۰ سال بزرگتر بود. او که رئیس یک خانواده بزرگ محسوب میشد، قبل از به دنیا آمدن زیگموند فروید دو بار ازدواج کرده بود و از ازدواج اولش دو پسر داشت که از همسرش آمالیا بزرگتر بودند.
تعاملات چنین خانواده گستردهای تأثیر خود را در سالهای اولیه زندگی زیگموند فروید بر او باقی گذاشت. در سال ۱۸۶۰ خانواده فروید در وین ساکن شدند و زیگموند فروید، که حالا خودش را به این نام خطاب میکرد، تحصیلاتش را در مدرسه با تأکید بر ادبیات کلاسیک و فلسفه آغاز کرد. او نمیدانست که این تحصیلات در آینده در شکلدهی نظریاتش و ارائه آنها به جمع کثیری از مخاطبان به کمکش خواهد آمد.
در سال ۱۸۸۱ زیگموند فروید با مارتا برنیز آشنا شد که خواهر یکی از دوستان دوران دانشگاهاش بود. مارتا زنی باریکاندام و مطمئن به نفس با موهای سیاه بلند و صورتی باریک بود. به نظر میرسد احساس آنها عشق در نگاه اول بود. مارتا پنج سال از او کوچکتر بود و تنها دو ماه بعد از اولین ملاقاتشان بهطور پنهانی با هم نامزد شدند؛ اما هر دو بهقدری برای ازدواج فقیر بودند که به مدت پنج سال قبل از ازدواج ارتباطشان را از راه دور ادامه دادند.
در بهار ۱۸۸۶، در دفتر کوچکی در قلب وین، فروید پزشکی را آغاز کرد. تخصصاش عصبشناسی بود و به درمان بیمارانی میپرداخت که هم مشکل جسمانی داشتند و هم آنچه آن زمان «اختلالات عصبی» نامیده میشد؛ اما بیشتر تلاشش بر یافتن علت و درمان هیستری متمرکز بود.
سالهای بین ۱۸۹۶ که پدر فروید از دنیا رفت و ۱۸۹۹ وقتی کتاب «تعبیر رؤیا» تکمیل و چاپ شد از سختترین اما پربارترین سالهای عمر فروید بود. در طول این دوران او تکنیکهای اساسی چارچوب نظری روانکاوی را بنا نهاد. علاوه بر بیماراناش منبع اولیه اطلاعات فروید خودش بود. او رؤیاها، لغزشهای زبانی و خاطراتی را که میتوانست از ناخودآگاهاش بیرون بکشد تحلیل میکرد.
فروید به این نوع تفسیر کردنِ خودش «خودکاوی» نام نهاد که تأثیر بسزایی بر نظریاتاش داشت. خودکاوی پیوسته نوعی عادت روزمره بود که فروید کمابیش در زندگی انجام میداد. امروز ما از این ماجرا مطلعیم؛ زیرا مری بناپارت شاهزاده یوانا و دانمارک که از بیماران وفادار فروید بود نامههای او را نگه داشت؛ همچنین این شاهزاده زمینهساز فرار فروید از اتریش در سال ۱۹۳۶ بود.
در ۲۳ اکتبر ۱۸۹۶ جیکوب فروید پدر فروید پس از تحمل دوره چهار ماهه بیماری، در سن ۸۰ سالگی در وین از دنیا رفت. فروید از این حادثه عمیقاً آشفته شد. احساسات فروید نسبت به مرگ پدر برایش پیچیده و گیجکننده بود. او احساس میکرد برای به دست آوردن محبت مادرش در کودکی از پدرش بسیار فاصله گرفته است. در تلاش برای درک ماهیت هیستری او به اشتباه تصور کرده بود که پدرش او و برخی از خواهر برادرهایش را مورد سواستفاده قرار داده است.
در اوایل اکتبر همان سال برای برداشتن قسمت راست فک بالا و سختکام، فروید تحت دو عمل جراحی جداگانه قرار گرفت. ۱۶ سال پسازآن، تا زمان مرگ در سال ۱۹۳۸ پروتز آزاردهندهای در دهان داشت که شبیه به یک دست دندان مصنوعی بزرگ بود. با این شرایط صحبت کردن و غذا خوردن برایش سخت بود. در طول این ۱۶ سال، ۳۳ عمل جراحی مختلف برای برداشتن سلولهای سرطانی یا پیش سرطانی در دهان فروید انجام شد. باوجود این هیچگاه از سیگار کشیدن دست برنداشت.
از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۸ فروید به زندگی و کار در وین ادامه داد. جنبش روانکاوی بینالمللی اکنون دیگر کاملاً پا گرفته بود. فروید مشهور شده بود و هرجومرجهایی که در سال ۱۹۲۰ در جنبش به وجود آمده بودند فروکش کردند؛ اما به علت سلامتی رو به زوالاش فروید بهتدریج از مشارکت در اقدامات داخلی جنبش روانکاوی کناره گرفت. درواقع اواسط دهه ۱۹۲۰ شرکت در جلسات انجمن بینالمللی روانکاوی را متوقف کرد.
فروید در ۱۶ جولای ۱۹۳۸ با همسر و دخترش آنا به انگلستان مهاجرت کرد. آنها در آخرین خانه فروید ساکن شدند. خانهای که آنا فروید چهل سال پس از مرگ پدرش همچنان آن را نگه داشت. تعجبآور است اما شادمانی فروید از بودن در خانه جدید و رهایی از محاکمه شدن توسط نازیها به خاطر دلتنگیاش برای وین بر هم خورد. او همیشه ادعا داشت که از وین متنفر است؛ اما اکنون که از آنجا رفته بود دلش هوای شهر آشنای خود را میکرد.
بدون شک دلتنگیاش در سپتامبر همان سال وقتی دوباره برای درمان سرطان به جراحی نیاز پیدا کرد شدت گرفت. پس از اولین جراحی فروید در سال ۱۹۲۳ سلولهای پیش سرطانی بسیاری رشد کرده بودند که با جراحی آنها را برداشتند؛ اما در سال ۱۹۳۶ سلولهای سرطانی دوباره رشد کردند. اکنون در سال ۱۹۳۸ سرطان دوباره عود کرده بود. برداشتن آن این بار نیازمند عملی بود که فروید را بسیار ضعیف میکرد.
در فوریه ۱۹۳۹ با وجود جراحی سختی که پنج ماه پیش انجام شده بود سرطان فروید بازگشت. این بار پزشکان تومور را غیرقابل دسترس و غیرقابل جراحی تشخیص دادند. فروید میبایست تا زمان مرگ با آن زندگی میکرد. در هشت ماه آینده فروید بهطور فزایندهای ضعیف شد و اندازه تومور بزرگتر میشد. در سپتامبر بیماری به بیرون از گونهاش سرایت کرده و زخم بزرگ و ناخوشایندی را در صورتش برجای گذاشته بود.
در ۲۱ سپتامبر فروید که درد بسیار شدیدی را تحمل میکرد از دکترش درخواست کرد که با افزایش دوز مورفین مرگ راحتی را برایش رقم بزند. پزشک موافقت کرد و در روزهای آینده چند دوز بالا از مورفین را به او تزریق کرد. در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ نزدیک نیمه شب فروید از دنیا رفت. پیکرش را سه روز بعد در ۲۶ سپتامبر سوزاندند. ارنست جونز که اولین و معتبرترین زندگینامه نگار او بود در مراسم تدفینش سخنرانی کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید!